زمان تقریبی مطالعه: 17 دقیقه
 

حرص از نگاه اخلاق اسلامی





حرص از جمله صفات مهلکه، و رذائل اخلاقی است، که آدمی را وامی‌دارد بر جمع‌ نمودن زاید از آنچه احتیاج به آن دارد.


۱ - مفهوم‌شناسی



حرص صفتی است نفسانیّه، که آدمی را وامی‌دارد بر جمع‌ نمودن زاید از آنچه احتیاج به آن دارد. و این صفت، یکی از شعبه‌های حبّ‌دنیا، و از جمله صفات مهلکه، و اخلاق مضلّه است. بلکه این صفت خبیثه، بیابانی است کران ناپیدا که از هر طرف روی به جایی نرسی و وادئی است بی‌انتها، که هر چند در آن فرو روی عمق آن را نیابی.
بیچاره‌ای که بر آن گرفتار شد گمراه و هلاک شد. و مسکینی که به این وادی افتاد دیگر روی خلاصی ندید، زیرا که: حریص، هرگز حرص او به جائی منتهی نمی‌شود و به حدی نمی‌ایستد. اگر بیشتر اموال دنیا را جمع کند باز در فکر تحصیل باقی است. و هر چه به دست او آید باز می‌طلبد.
و آن بیچاره مریض است و نمی‌فهمد. و احمق است و نمی‌داند. چگونه چنین نباشد و حال آنکه می‌بینیم حریصی را که هشتاد سال عمر کرده است و فرزندی ندارد و این قدر از اموال و املاک و خانه و مستغلات دارد که اگر به فراغت بگذراند صد سال دیگر او را کفایت می‌کند، و خود یقین دارد که: بیست سال دیگر عمر او نیست، باز در صدد زیاد کردن مال است. و تامل نمی‌کند که: فایده آن چیست؟ و چه ثمره دارد؟ اگر از برای خرج است، آنچه دارد گاهی است که منافع آن وفا به خرج مدت‌العمر او می‌کند. و اگر از برای احتیاط است، اگر آنچه دارد احتمال تلف می‌رود هر چه تحصیل کند چنین خواهد بود. پس اگر این مرض، یا حمق نیست پس چه بلاست؟ و هر که به این مرض مبتلا شد خلاصی از آن مرض نهایت اشکال دارد.
و از این جهت حضرت رسول (صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم) فرمودند که: هر گاه از برای فرزند آدم دو رودخانه طلا باشد باز رودخانه سوم را می‌طلبد. و‌ اندرون او را هیچ چیزی پر نمی‌کند مگر خاک و فرمود که: آدمی‌زاده پیر می‌شود و دو چیز در او جوان می‌گردد و قوّت می‌گیرد: یکی حرص. و دیگر طول امل. و از حضرت امام محمد باقر (علیه‌السّلام) مروی است که: حریص بر دنیا چون کرم ابریشم است، هر چه بیشتر بر دور خود می‌پیچد راه خلاص او دورتر می‌شود، تا از غصه بمیرد بعضی از بزرگان گفته است که: از عجایب امر آدمی زاده؟ آن است که: اگر او را خبر دهند که همیشه در دنیا خواهی بود حرص او بر جمع‌کردن مال زیادتر نخواهد شد از آنچه حال می‌داند که چند صباحی بیش زنده نیست در صدد جمع آن است و این، از برای هر که تفحّص کند در احوال مردم ظاهر و روشن است.

۲ - ملکه قناعت



ضد صفت حرص، ملکه قناعت است. و آن حالتی است از برای نفس، که باعث اکتفا‌کردن آدمی است به قدر حاجت و ضرورت. و زحمت‌نکشیدن در تحصیل فضول از مال. و این از جمله صفات فاضله و اخلاق حسنه است. و همه فضائل به آن منوط، بلکه راحت در دنیا و آخرت به آن مربوط است. و صفت قناعت، مرکبی است که:
آدمی را به مقصد می‌رساند. و وسیله‌ای است که: سعادت ابدی را به جانب آدمی می‌کشاند.
زیرا که: هر که به قدر ضرورت قناعت نمود و دل را مشغول قدر زاید نکرد همیشه فارغ البال و مطمئن خاطر است. و حواس او جمع و تحصیل آخرت بر او سهل و آسان می‌گردد. و هر که از این صفت محروم، و آلوده حرص و طمع و طول امل گشت به دنیا فرو می‌رود، و خاطر او پریشان، و کار او متفرق می‌گردد. و با وجود این، چگونه می‌تواند تحصیل آخرت نماید و به درجات اخیار و ابرار رسد؟ قناعت سر افرازد‌ای مرد هوش سریر طمع برنیاید ز دوش و از این جهت است که اخبار در مدح قناعت بی‌شمار است.
از حضرت رسول (صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم) مروی است که فرمود: خوشا به حال کسی که هدایت به دین اسلام یابد، و به قدر کفاف به او برسد و قناعت کند و فرمود که: ‌ای مردمان چندان سعی در طلب دنیا نکنید، که به هیچ کس نمی‌رسد مگر آنچه از برای او مقدّر شده است. و هیچ بنده‌ای از دنیا نمی‌رود مگر اینکه روزی‌ای که از برای او مقدّر است به وی برسد.
و در حدیث قدسی وارد است که: ‌ای فرزند آدم اگر همه دنیا از تو باشد زیاده از قوت تو عاید تو نخواهد شد. پس هرگاه من به قدر قوت تو به تو برسانم و حساب او را از دیگری جویم به تو احسان کرده خواهم بود مروی است که: موسی از حق تعالی سؤال کرد که کدام یک از بندگان غنی‌ترند؟ فرمود: هر کدام قانع‌ترند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) فرمود که: ‌ای فرزند آدم اگر از دنیا آن قدر می‌خواهی که کفایت تورا کند،‌ اندک چیزی از آن تورا سیر می‌کند. و اگر زیادتر از کفایت می‌طلبی، تمام آنچه در دنیا هست تو را سیر نخواهد کرد، و کفایت تورا نخواهد نمود. کاسه چشم حریصان پر نشد تا صدف قانع نشد پر در نشد.
حضرت امام محمد باقر (علیه‌السّلام) فرمود که: زنهار، چشم نینداز به بالاتر از خود، و نگاه به آن مکن. و به معیشت پیغمبر خدا نظر کن، که خوراک او جو بود. و شیرینی او تمر بود. و هیزم او پوست درخت خرما، اگر به دست او می‌آمد و از آن حضرت مروی است که: هر که قناعت کند به آنچه خدا به او می‌دهد غنی‌ترین مردم است و حضرت امام جعفر صادق (علیه‌السّلام) فرمود که: هر که از خدا به‌ اندک معیشتی راضی شود خدا نیز به‌اندک عملی از او راضی می‌شود و از آن حضرت مروی است که: خدای تعالی می‌فرماید: من چون بر بنده مؤمن تنگ می‌گیرم محزون می‌شود و حال اینکه او را به من نزدیکتر می‌کند. و هر گاه او را معیشت می‌دهم فرحناک می‌گردد و حال اینکه او را از من دورتر می‌کند و فرمود که: هر چه ایمان بنده زیادتر می‌شود تنگی معاش او بیشتر می‌گردد.
و اخباری که در فضیلت قناعت رسیده است از حد و حصر متجاوز است و همین خبر مشهور کافی است که: «عزّ من قنع و ذلّ من طمع یعنی: هر که قانع شد بر مسند عزت پا نهاد.» و هر که را خار طمع در دامن آویخت به چاه مذلت افتاد به قناعت کسی که شاد بود تا بود محتشمه نهاد بود و انکه با آرزو کند خویشی افتد از خواجگی به درویشی

۳ - معالجه صفت حرص



طریقه معالجه مرض حرص، تحصیل قناعت چنین است:

۳.۱ - ازاله مرض حرص


طریقه معالجه مرض حرص، تحصیل قناعت ازاله مرض حرص است. و تحصیل صفت قناعت، آن است که: ابتدا تامل کند در زحمت جمع مال، و تصدیع آن، و آفات دنیوی‌ه‌ای که از برای مال است، و حوادثی که در پی دارد.
شحنهه این راه چو غارت‌گرست مفلسی از محتشمی بهترست و ببیند که زیادتر از قدر ضرورت، دنیا را چه ثمر و چه فایده است؟ اگر از برای اولاد ذخیره می‌کنی، بدان‌که: خدای تو و اولاد تو یکی است، آنکه روزی به تو داده به او نیز خواهد داد. تو غم فرزندی را می‌خوری که از نطفه تو حاصل شده چگونه آنکه او را آفریده غم او را نمی‌خورد؟
به عزت خودش قسم که او از تو مهربان‌تر، و قدرت او بیشتر و اگر فرزند تو کسی است که باید به تنگی بگذارند اگر عالم را از برای او ذخیره بگذاری از دست او بیرون می‌رود. جان من احتیاج فرزند به مال، در وقت حیات اوست، تو که چاره عمر او را نتوانی کرد، و قدری زندگانی از برای او نتوانی نهاد، پس چرا در فکر روزی او زحمت می‌کشی؟ نگارنده کودک‌ اندر شکم نگارنده عمر روزی‌ست هم خداوندگاری که عبدی خرید بدارد فکیف آنکه عبد آفرید ترا نیست آن تکیه بر کردگار که مملوک را بر خداوندگار ساعتی سر به زانوی تفکّر نه، و به اطراف ولایات نظری کن و دور و نزدیک را سیری نما و ببین: کسانی که در عهد تو هستند چقدر کسانی هستند صاحب ثروت و جاه و حشمت و حال آنکه پدر ایشان از برای ایشان ذخیره‌ای نگذاشت. و چه اشخاص یافت می‌شوند که به فقر و فاقه مبتلایند و حال آنکه اموال بسیار از پدر ایشان مانده بود.
بسی پدران، خانه از برای فرزندان در شهری ساختند و اولاد ایشان در ولایتی دیگر در خرابه مردند. و بسا ده و مزرعه در کشوری از برای ایشان به جهت قرص نانی در کشوری دیگر جان دادند. تو را از حوادث روزگار چه خبر، و از گردش افلاک چه اطلاع، چه می‌دانی که تا چند روز دیگر عالم چه وضع خواهد بود؟ و اگر از برای خود جمع مال می‌کنی، تو اول قدر عمر خود را معین کن و به‌اندازه آن جمع کن. تو چه می‌دانی که نام تو در سال دیگر در دفتر مردگان ثبت خواهد بود یا در صحیفه زندگان؟ و چون قوت سال خود را داری کفایت کن و حساب خود را زیاده مکن. علاوه بر این‌ها آنکه: تاملی کن و ببین: وقتی هست که سیر شوی و دیگر در صدد جمع مال نباشی؟ و هر چه‌اندوزی باز در فکر زیادتر می‌سوزی. پس به یک مرتبه قانع شو و از همه زحمت‌ها فارغ شو.
آن شنیدستی که وقتی تاجری در بیابانی بیفتاد از ستوره گفت: چشم مرد دنیا دار را یا قناعت پر کند یا خاک گور و چون در این‌ها تامل نمودی، دیده بگشا و در احوال مردمان نظری کن و ببین: در سیرت و طریقه اعاظم افراد بنی آدم، و اعزّه مخلوقات عالم، از: پیغمبران مرسل و اولیای کمّل و محرمان حرم عزت، و باریافتگان حرم خلوت قرب رب العزه، که چگونه به قلیلی از دنیا اکتفا نمودند و به قناعت گذرانیدند، و زاید از قدر ضرورت را نگاه نداشتند.

۳.۲ - دوری از لذت‌های دنیویه


و نگاه کن به شیوه مشرکین و کفار، از: هنود و یهود و نصاری و اراذل افراد بشر، که: چگونه در صدد جمع مال و تنعّم و التذاذ و زیاد‌کردن مایه و املاک و ضیاع و عقارند و یقین می‌دانم که شک نخواهی کرد در این‌که: اقتدا به اعزّه خلایق، بهتر است از پیروی اراذل ایشان، بلکه هر که‌ اندک شعوری داشته باشد می‌فهمد که: کسی که حریص بر لذت‌های دنیویه است و حرص بر اکل و شرب و جماع و وقاع دارد، از افق انسان خارج، و در خیل بهایم داخل است، زیرا که: این‌ها از لوازم بهایم و چهارپایان است.
و هر چند کسی در این‌ها به مرتبه اعلی برسد، لذت او بیشتر از چهارپایان نخواهد بود. و هیچ حریص شکم‌پرستی نیست مگر اینکه: گاو و خر، از آن بیشتر می‌خورند. و هیچ حریص بر جماعتی نیست مگر آنکه خروس از آن بیشتر جماع می‌کند. و خود ظاهر است که از چنین صفتی چه اثری خواهد دید. از خواب و خورش ثمر نیابی کاین در همه گاو خر بیابی و تامل کن در عزت قناعت، و فراغ بال، و اطمینان خاطر قانع. و چون در این‌ها تامل نمودی در معالجه آن بکوش.

۳.۳ - میانه‌روی


و طریقه آن، این است که: در امر معیشت خود میانه‌روی و اقتصاد را پیشنهاد خود کنی. و راه مخارج را به قدر امکان سد کنی. و ملاحظه جزئی و کلی مخارج خود را بکنی. و هر چه ضروری نیست و معیشت بدون آن ممکن است، از خود دور کنی، زیرا که: با وجود کثرت مخارج، قناعت ممکن نیست.
پس اگر تنها و منفرد باشی، اکتفا کن به جامه سبکی. و قناعت‌کن به هر غذائی که هم رسد. و نان خورش را کم بخور. و چون بخوری از یک نان خورش تجاوز مکن. و همچنین در سایر چیزهائی که به آن احتیاج است. و خود را بر این بدار تا عادت کنی و ملکه تو شود. و اگر صاحب عیال باشی هر یک را بر این قدر بدار. و جزئی خرجی که می‌خواهی بکنی تامل کن و ببین اگر زندگانی موقوف به آن نیست دست بردار. و هرگاه کسی به این نوع رفتار کند و بنای امر خود را بر این گذارد و قناعت و اقتصاد را پیشه خود سازد، از برای گذران به زحمت نمی‌افتد، هر چند عیالمند باشد. و محتاج به خلق نمی‌شود. همچنان که ظاهر و بیّن، و اخبار در آن صریح است.
حضرت پیغمبر (صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم) فرمود که: محتاج نشد هر که میانه‌روی کرد و فرمودند: تدبیر کار، خود نصف معیشت است و فرمود: هر که قناعت کند خدا او را بی‌نیاز می‌کند. و هر که اسراف کند خدا او را فقیر می‌نماید و شک نیست که: هر که بنای قناعت گذارد از احتیاج به مردم خلاص می‌شود. و از تملّق و چاپلوسی ناکسان، فراغت می‌یابد. و در نزد خالق و خلق، عزیز می‌گردد.
قناعت توانگر کند مرد را خبر کن حریص جهانگرد را قناعت کن‌ ای نفس بر‌اندکی که سلطان و درویش بینی یکی چو سیراب خواهی شدن ز آب جوی چرا ریزی از بهر برف آبروی و از آن حضرت مروی است که: میانه‌روی و خاموشی به جا و راهنمائی نیکو، یک جزءاند از اجزای نبوت و از حضرت امام جعفر صادق (علیه‌السّلام) مروی است که: میانه‌روی، امری است که خدا آن را دوست دارد.
و اسراف، چیزی است که: خدا آن را دشمن دارد، حتی دور‌انداختن هسته خرما. چون که آن هم به کار می‌آید و حتی ریختن زیادتی شربت آبی و فرمود که: من ضامنم از برای کسی که میانه‌روی کند هرگز فقیر نشود و بعد از آنکه امر معیشت او بالفعل درست شد، دیگر از برای بعد مضطرب و مشوّش نباشد. و اعتماد بر فضل و کرم خدا کند. و بداند که روزی از برای او مقرر شده و به او خواهد رسید، اگر چه حرص نورزد و راهی از برای مداخل خود نداند.
ما آبروی فقر و قناعت نمی‌بریم با پادشه بگوی که روزی مقرّر است چگونه چنین نباشد و حال آنکه حق تعالی می‌فرماید: «وَ ما مِنْ دابَّه فی الارْضِ الا عَلَی اللَّهِ رِزْقُها؛ هیچ جانداری نیست مگر اینکه روزی او بر خداست.» و نیز می‌فرماید: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ؛ هر که پرهیزکاری کند خدا او را از هر غمی، راه نجات می‌بخشد. و روزی او را می‌رساند از جائی که گمان نداشته باشد.»
و حضرت رسول (صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم) فرمود: «که قرار داد خدایی آن است که روزی بنده مؤمن را نرساند مگر از جایی که گمان نداشته باشد.» و باید هر کسی در امر زندگانی و گذران خود نگاه به بالاتر از خود نکند. بلکه نظر به پست‌تر از خود نماید. و اطاعت شیطان را نکند، زیرا که: آن لعین نظر هر کسی را در امر دنیا به بالاتر از خود می‌اندازد و به او می‌گوید که:‌ هان فلان و فلان را ببین چگونه تنعّم می‌کنند؟ و چه طعام‌های لذیذی می‌خورند؟ و چه لباس‌های نیکو می‌پوشند؟ خود را از آنها پست‌تر مکن. و در طلب دنیا، سستی منمای. و در کار دین چشم آدمی را به پست‌تر از خود می‌گشاید و می‌گوید: چرا خود را زحمت می‌دهی و تعب می‌کشی و چنین از خدا می‌ترسی فلان و فلان از تو عالم‌ترند و این قدر نمی‌ترسند.

۴ - طمع و مفاسد آن



و آن عبارت است از: توقع‌داشتن در اموال مردم. و آن نیز یکی از فروع محبت دنیاست. و از جمله رذایل مهلکه و صفات خبیثه است. و حضرت رسول (صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم) فرمود: زنهار که گرد طمع نگردی که آن فقر حاضری است و حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) فرمود که: از هر که خواهی استغنا کن تا مثل و نظیر آن باشی. و به هر که می‌خواهی احسان کن تا بزرگ و امیر او باشی. و از هر که می‌خواهی طمع کن تا بنده و اسیر او باشی و بندگی و خادمی طامع، امری است ظاهر و روشن. همچنان که مشاهده می‌شود که:
صاحبان همّت و مناعت طبع، نه کوچکی سلطان را می‌کند و نه تملّق امیر و وزیر را می‌گوید. اما صاحبان طمع، در رکاب ارباب جاه و دولت می‌دوند. و در برابر اهل دنیا دست بر سینه می‌نهند. و اگر به خدمتی سرافراز گردیدند روز و شب نمی‌آسایند تا آن را به انجام رسانند، که شاید از فضول اموال آنها چیزی بربایند. و این به غیر از خادمی و بندگی چیست؟ شخصی دو کودک را در راهی دید که: هر یک نانی داشتند و یکی از آنها قدری عسل بر روی نان داشت، آن دیگری از وی عسل خواست. گفت سگ من شو تا تو را عسل دهم. گفت شدم. صاحب عسل رشته‌ای به دهان او داد تا به دندان گرفت. و از عقب او می‌دوید و صدای سگ می‌کرد. و اگر آن کودک به نان خود ساختی سگ او نگردیدی.
از حضرت امام محمد باقر (علیه‌السّلام) مروی است که: بد بنده‌ای است بنده‌ای که او را طمعی است، که وی را به هر خانه می‌کشد. و بد بنده‌ای است بنده‌ای که خواهشی دارد، که او را ذلیل می‌گرداند و اخبار و آثار وارده در مذمّت طمع بی‌حد و بی‌نهایت است. و همین‌قدر در مذمّت آن کافی است که هر طامعی ذلیل و خوار، و در نظر مردم خفیف و بی‌اعتبار است. به طمع لقمه‌ای نان، بر در این و آن می‌رود. و به جهت اخذ درهم و دینار، به خانه آن و این می‌رود.
گاهی خود را بنده کسی می‌خواند که از پس مانده او خورد. و زمانی خود را برده خسی می‌نماید که از متاع او چیزی برد. در تملّق بی‌سروپائی هزار دروغ بر هم می‌بافد، تا جامه‌ای به جهت او بافته گردد. و در خوش آمد آدم پستی صد هزار رطب و یابس بر هم می‌پیچد، تا تر و خشکی به دست او آید. سجده کافر را می‌کند تا کلاهی بر سر نهد.
و کمر خدمت فاسقی را بر میان می‌زند تا کمری بر میان بندد. زهی ذلت و حقارت چنین شخصی و مثال کسانی که به جهت اخذ مالی طمع را پیشه خود کرده و به هر نوعی ممکن باشد چیزی به دست آورده مثال آن زن روستائی است که: پیراهنی پوشیده بود و لباسی دیگر نداشت نامحرمی پیدا شد، دامن پیراهن را برچیده، روی خود را به آن پوشید و ندانست که اگر روی پوشیده شد چه جائی پیدا شد.
طامع بیچاره، مالی را به چنگ می‌آورد و اما خود را خوار و خفیف می‌کند. و صاحب مناعت نفس و بزرگی ذات، همّت خود را از آن بالاتر می‌بیند که: به جهت فضول مال دنیا بر در خانه‌ای رود. و نان و پیاز خود را از الوان طعام دیگران بهتر می‌داند. و به طمع جامه تازه، آبروی خود را کهنه نمی‌سازد.
چه خوب است تشریف میر ختن از آن به کهن جامه خویشتن، گر آزاده‌ا‌ی بر زمین خسب و بس مکن بهر قالی زمین بوس کس و گر خودپرستی شکم طبله کن در خانه این و آن قبله کن نیرزد عسل جان من زخم نیش قناعت نکوتر به دوشابه خویش و هر طامعی اعتماد او به مردم زیادتر از اعتماد او به خداست، زیرا که: اگر اعتماد او به خدا بیشتر بودی طمع بجز از او نداشتی. و خود این مذمتی است که سر آمد همه مذمت‌هاست.
وقتی درویشی تنگدست به در خانه توان‌گری رفت و گفت: شنیده‌ام مالی در راه خدا نذر کرده‌ای که به درویشان دهی، من نیز درویشم. خواجه گفت: من نذر کوران کرده‌ام تو کور نیستی. پس گفت: ‌ای خواجه کور حقیقی منم که درگاه خدای کریم را گذاشته به در خانه چون تو گدائی آمده‌ام. این را بگفت و روانه شد. خواجه متاثّر گشته از دنبال وی شتافت و هر چند کوشید که چیزی به وی دهد قبول نکرد.
آری؛ چگونه کسی که روی از در خانه خدا برتافت کور نباشد و حال آنکه چنین درگاه را گم کرده؟ چگونه کر نباشد و حال اینکه آیه کریمه:«ا لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ؛ آیا خدا کافی نیست از برای بنده خود؟» را نشنیده، و اگر شنیده و باور نکرده، خود کافری است مطلق، نعوذ باللّه.

۵ - پانویس


 
۱. طلاق/سوره۶۵، آیه۳.    
۲. هود/سوره۱۱، آیه۶.    
۳. طلاق/سوره۶۵، آیه۳.    


۶ - منبع



سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «حرص و طمع»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۱/۲۶.    

رده‌های این صفحه : مقالات اندیشه قم




آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.